عرض تبریک

عید سعید قربان بر همه دوستان عزیز مبارک

 البته فردا شب هم شب یلداست نمی دونم باید اونو هم تبریک بگم یا نه آخه قبلنا شب یلدا رو تبریک نمی گفتن و فقط دور هم جمع می شدن و شب چره می کردن و مادر بزرگ و پدر بزرگا قصه می گفتن و تفال به حافظ می زدن  اما از وقتی پدیده ای به اسم اس ام اس اومده همه شب یلدا رو به هم تبریک می گن. نمی دونم شاید اینم یه جور ارتباط و به یاد هم بودن باشه  .

دیروز یه روز خیلی خوب بود .با چند تا از دوستای کوچولو تر از خودم (شاگردام ) رفتیم حافظیه . نمی دونین چقدر توی پائیز قشنگه . یکطرف تمام درختای نارنج شیراز طرف دیگه برگ ریزون پائیزی  خیلی خوشکل بود اما از بس عجله کردم یادم رفت طبق عادت همیشه کتاب حافظ رو با خودم ببرم و کلی غصه خوردم . چند روز پیش هم با مهمونای عزیزی که از اصفهان و تهران داشتیم رفتیم باغ نارنجستان قوام و منزل زینت الملوک که خواهر قوام الملک هست که یه کوچه مابین این دو خونه هست و به وسیله یه زیر زمین به هم متصل میشن . این خونه رو کردن موزه مشاهیر و بزرگان فارس و مجسمه تمامی اونا رو کپی برابر اصل کردن . اگه اومدین شیراز حتماً حتماً اونجا برین  من که تا حالا چند بار رفتم . هر از گاهی تفریح گاهها و جاهای دیدنی شیراز رو بهتون معرفی می کنم که اگه گذرتون افتاد به شیراز به اونجاها سر بزنین . حالا یه جوانمرد پیدا بشه و بگه چه جوری می تونم عکسایی که خودم می گیرم رو بذارم اینجا ممنون می شم .

 

حافظیه

 

 

 

نارنجستان قوام

 

 

 

خانه زینت الملوک ( اینم خود خانم زینت الملوک هست )

 

لذت زندگی

اگر شب برای خوابیدن مشکلی دارید، فقط به یاد افرادی بیفتید که جایی برای خوابیدن ندارند. 

 

 

اگر در محل کار روز بدی را سپری کرده اید، به فکر فردی باشید که بیش از سه ماه است که بیکار است. 

 

اگر از تیره شدن رابطه خود با فردی که دوستش دازید مایوس هستید، به افرادی فکر کنید که هرگز نفهمیده اند دوست داشتن و متعاقبا دوست داشته شدن چیست.

 

اگر ماشین شما خراب شده و شما کیلومترها ها دورتر از هر تعمیرکار و کمکی هستید، به معلولی فکر کنید که آرزو دارد فرصت این راه پیمایی نصیبش شود.

 

اگر مویی سفیدی در آینه دیده اید، به یاد فردی بیفتید که سرطان دارد و تحت شیمی درمانی است و آرزو دارد که ای کاش موی بیشتری داشت.

 

اگر فکر می کنید فردی شکست خورده هستید و به این می اندیشید که زندگی برای چیست و می پرسید " هدف من چیست؟ " شکر گزار باشید، چون افرادی هستند که آن قدر زنده نمی مانند که فرصتی نصیبشان شود.

با فکر عمل کنیم

روزی گوساله ای باید از جنگل بکری می گذشت، تا به چراگاهش برسد.

گوساله بی فکری بود و راه پر پیچ و خم و پر فراز و نشیبی برای خود باز کرد.

روز بعد سگی از آن جا می گذشت. از همان راه استفاده کرد، و از جنگل گذشت. مدتی بعد، گوسفند راهنمای گله، آن راه را باز دید و گله اش را وادار کرد تا از آن راه عبور کنند.

مدتی بعد انسان ها هم از همین راه استفاده کردند:

می آمدند و می رفتند، به راست و به چپ می پیچیدند، بالا می رفتند و پایین می آمدند، شکوه می کردند و آزار می دیدند، و حق هم داشتند.

اما هیچ کس سعی نکرد راه جدیدی باز کند.

مدتی بعد آن کوره راه، خیابانی شد.حیوانات بیچاره زیر بارهای سنگین، از پا می افتادند و مجبور بودند راهی را که می توانستند در 30 دقیقه طی کنند در 3 ساعت بپیمایند.

سال ها گذشت و آن خیابان جاده اصلی یک روستا شد. و بعد شد خیابان اصلی یک شهر. همه از مسیر آن خیابان شکایت داشتند. مسیر بسیار بدی بود.

در همه این مدت، جنگل پیر و خردمند می خندید، و می دید که انسان ها دوست دارند مانند کوران، راهی را که قبلاً باز شده طی کنند، و هرگز از خود نپرسند که آیا راه بهتری وجود دارد یا نه!

این حکایت حکایت ما آدمان که کورکورانه راه هر کسی رو ادامه می دیم و گوش به حرف دیگرون هستیم و از خودمون هیچ راه حلی ارائه نمی دیم که شاید این راه حل بهترین باشه

تنوع

اصولا من آدم تنوع طلبی هستم . ممکنه هراز گاهی تغییر قالب رو ببینین پس تعجب نکنین  .

 

  چند روز پیش مرخصی گرفتم که مامانم رو ببرم دکتر اما بارون می اومد و نشد بریم منم از

 

 فرصت استفاده کردم و رفتم به دوستای قدیمی سر زدم . از قبل هم با چند تای دیگشون

 

قرار گذاشته بودم که بریم خونه یکیشون . جاتون خالی خیلی خوش گذشت بعد از مدتها تونسته

 

بودم ببینمشون . اونا هم دست کمی از من نداشتن و همونجا قرار ۲ هفته دیگه رو گذاشتیم که

 

اگه هوا خوب بود بریم بیرون .

 

 

هواللطیف

خیلی وقته زندگیم تکراری شده انگار همش شده صبح از خواب بیدار شدن بعد اومدن سر کار و بعد هم برگشتن و کارای عقب افتاده رو انجام دادن .دلم لک زده برای یه کوهنوردی اکیپی ، یا رفتن به دشت و بیابون  یا حتی رفتن به خونه فامیل .  یادم رفته که یه روزایی برای خودم هم وقت می ذاشتم و تفریح  می رفتم . همه می گفتن خوش به حالت تو حداقل به خودت می رسی و می ری با دوستات بیرون . اما مدتیه که به خاطر مکدر نشدن خاطر یه عزیز بیشتر  اون دلخوشیها رو کنار گذاشتم که بتونم بیشتر در کنارش باشم و احساس تنهایی کمتری بکنه . خدایا هیچ وقت ازم نگیرش . اما گاهی احساس افسردگی می کنم . احساس می کنم زندگی یکنواختی رو پیش گرفتم . باید یه تکونی به خودم بدم . باید یه فکری برای خودم بکنم اینجوری فایده نداره . باید

اون عزیز رو مجاب کنم که هر از گاهی منم لازم دارم که یه وقت کمی هم برای خودم بذارم  .