با فکر عمل کنیم

روزی گوساله ای باید از جنگل بکری می گذشت، تا به چراگاهش برسد.

گوساله بی فکری بود و راه پر پیچ و خم و پر فراز و نشیبی برای خود باز کرد.

روز بعد سگی از آن جا می گذشت. از همان راه استفاده کرد، و از جنگل گذشت. مدتی بعد، گوسفند راهنمای گله، آن راه را باز دید و گله اش را وادار کرد تا از آن راه عبور کنند.

مدتی بعد انسان ها هم از همین راه استفاده کردند:

می آمدند و می رفتند، به راست و به چپ می پیچیدند، بالا می رفتند و پایین می آمدند، شکوه می کردند و آزار می دیدند، و حق هم داشتند.

اما هیچ کس سعی نکرد راه جدیدی باز کند.

مدتی بعد آن کوره راه، خیابانی شد.حیوانات بیچاره زیر بارهای سنگین، از پا می افتادند و مجبور بودند راهی را که می توانستند در 30 دقیقه طی کنند در 3 ساعت بپیمایند.

سال ها گذشت و آن خیابان جاده اصلی یک روستا شد. و بعد شد خیابان اصلی یک شهر. همه از مسیر آن خیابان شکایت داشتند. مسیر بسیار بدی بود.

در همه این مدت، جنگل پیر و خردمند می خندید، و می دید که انسان ها دوست دارند مانند کوران، راهی را که قبلاً باز شده طی کنند، و هرگز از خود نپرسند که آیا راه بهتری وجود دارد یا نه!

این حکایت حکایت ما آدمان که کورکورانه راه هر کسی رو ادامه می دیم و گوش به حرف دیگرون هستیم و از خودمون هیچ راه حلی ارائه نمی دیم که شاید این راه حل بهترین باشه

نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 01:41 ب.ظ http://hasanazar.blogsky.com

سلام
وبلاگ زیبایی دارید.
یه سری هم به ما بزنید.
ممنونم.

فاطمه شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 02:19 ب.ظ http://fatemeatai.persianblog.ir

بازم دستت درد نکنه که گفتی! می تونسی نگفته این کار را بکنی!
ولی من یادم نمی یاد اجازه داده باشم!
(;

فاطمه شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 02:21 ب.ظ http://fatemeatai.persianblog.ir

شوخی کردم! هیچ اشکالی نداره!

آیلین یکشنبه 25 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 10:14 ق.ظ http://www.eileenmangooli.persianblog.ir

آره عزیزم حتما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد