تنوع

اصولا من آدم تنوع طلبی هستم . ممکنه هراز گاهی تغییر قالب رو ببینین پس تعجب نکنین  .

 

  چند روز پیش مرخصی گرفتم که مامانم رو ببرم دکتر اما بارون می اومد و نشد بریم منم از

 

 فرصت استفاده کردم و رفتم به دوستای قدیمی سر زدم . از قبل هم با چند تای دیگشون

 

قرار گذاشته بودم که بریم خونه یکیشون . جاتون خالی خیلی خوش گذشت بعد از مدتها تونسته

 

بودم ببینمشون . اونا هم دست کمی از من نداشتن و همونجا قرار ۲ هفته دیگه رو گذاشتیم که

 

اگه هوا خوب بود بریم بیرون .

 

نظرات 5 + ارسال نظر
همدل چهارشنبه 14 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 01:29 ب.ظ http://hamdellife.blogsky.com

سلام چه وبلاگ خوشرنگی!!!!!

می گل شنبه 17 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:35 ق.ظ

سلام
خانومی
میبینم که حسابی داری نویسنده می شی

خیلی قشنگ نوشتی
امیدوارم مثل همیشه روحیه شاد شاد داشته باشی
در پناه خدای مهربان

رضا پنج‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:05 ب.ظ http://reza_rikhtegar.persianblog.ir

سلام.
حیدربابا ترجمه شده و خیلی هم زیبا ترجمه شده.
اگه ژیدا کردم براتون میفرستم.

رضا پنج‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:10 ب.ظ http://reza_rikhtegar.persianblog.ir

اینو فعلا داشته باش.
۱۰ قسمت اولشه.
زیاد قشنگ ترجمه نشده ولی قابله فهمه

حیدربابا چو ابر شَخَد ،‌ غُرّد آسمان
سیلابهاى تُند و خروشان شود روان
صف بسته دختران به تماشایش آن زمان
بر شوکت و تبار تو بادا سلام من
گاهى رَوَد مگر به زبان تو نام من
(٢)
حیدربابا چو کبکِ تو پَرّد ز روى خاک
خرگوشِ زیر بوته گُریزد هراسناک
باغت به گُل نشسته و گُل کرده جامه چاک
ممکن اگر شود ز منِ خسته یاد کن
دلهاى غم گرفته ، بدان یاد شاد کن
(٣)
چون چارتاق را فِکنَد باد نوبهار
نوروزگُلى و قارچیچگى گردد آشکار
بفشارد ابر پیرهن خود به مَرغزار
از ما هر آنکه یاد کند بى گزند باد
گو :‌ درد ما چو کوه بزرگ و بلند باد
(٤)
حیدربابا چو داغ کند پشتت آفتاب
رخسار تو بخندد و جوشد ز چشمه آب
یک دسته گُل ببند براى منِ خراب
بسپار باد را که بیارد به کوى من
باشد که بخت روى نماید به سوى من

(٥)
حیدربابا ،‌ همیشه سر تو بلند باد
از باغ و چشمه دامن تو فرّه مند باد
از بعدِ ما وجود تو دور از گزند باد
دنیا همه قضا و قدر ، مرگ ومیر شد
این زال کى ز کُشتنِ فرزند سیر شد ؟
(٦)
حیدربابا ، ‌ز راه تو کج گشت راه من
عمرم گذشت و ماند به سویت نگاه من
دیگر خبر نشد که چه شد زادگاه من
هیچم نظر بر این رهِ پر پرپیچ و خم نبود
هیچم خبر زمرگ و ز هجران و غم نبود
(٧)
بر حقِّ مردم است جوانمرد را نظر
جاى فسوس نیست که عمر است در گذر
نامردْ مرد ،‌ عمر به سر مى برد مگر !
در مهر و در وفا ،‌ به خدا ، جاودانه ایم
ما را حلال کن ، که غریب آشیانه ایم
(٨)
میراَژدَر آن زمان که زند بانگِ دلنشین
شور افکند به دهکده ، هنگامه در زمین
از بهر سازِ رستمِ عاشق بیا ببین
بى اختیار سوى نواها دویدنم
چون مرغ پرگشاده بدانجا رسیدنم

(٩)
در سرزمینِ شنگل آوا ، سیبِ عاشقان
رفتن بدان بهشت و شدن میهمانِ آن
با سنگ ، سیب و بِهْ زدن و ، خوردن آنچنان !
در خاطرم چو خواب خوشى ماندگار شد
روحم همیشه بارور از آن دیار شد
(١٠)
حیدربابا ، قُورى گؤل و پروازِ غازها
در سینه ات به گردنه ها سوزِ سازها
پاییزِ تو ، بهارِ تو ، در دشتِ نازها
چون پرده اى به چشمِ دلم نقش بسته است
وین شهریارِ تُست که تنها نشسته است

آیلین پنج‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 05:37 ب.ظ http://www.eileenmangooli.persianblog.ir

سلام عزیز
مرسی که اومدی پیشم و مرسی واسه نظرت لطف داری!
خب تا بعد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد